In عَطش

گاهی اُوقات هَم هست که ، گوشه ای از خانه ات گیر می کُنی . . . !

In عَطش

گاهی اُوقات هَم هست که ، گوشه ای از خانه ات گیر می کُنی . . . !

مانُم حاج آقاییم

سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۴۵ ب.ظ

- تاکسی ! تاکسی! نیروگاه!؟
- بیا بالا
یک حاج آقا سمت شاگرد نشسته بود و راننده
من هم پشت سر راننده چسبیده به در
کمی جلوتر حاج آقا پیاده شد ...
احساس آزادی داشت بر راننده مستولی می شد که ...
و البته شد
و صدای نی نای نای بلند شد ...
منم فرصت ندادم و با خنده
- گفتم : داداش مانُم حاج آقاییم!:دی
- عه داداش شرمنده متوجه نشدم ...
- خواهش می کنم دادا اشکالی نداره
سکوت مجددا حکم فرما شد!:دی
منطق است دیگر ...
به همین سادگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی