In عَطش

گاهی اُوقات هَم هست که ، گوشه ای از خانه ات گیر می کُنی . . . !

In عَطش

گاهی اُوقات هَم هست که ، گوشه ای از خانه ات گیر می کُنی . . . !

ای تاریخ!

قلمت بشکند اگر ننویسی ،

که اینجا بهشت اپوزیسیون است!

که اینجا بسیجی باید برود جان دهد ؛

تا حتی آنکه نظام را قبول ندارد،

در اوج امنیت برود رأی دهد!

#حسین_قدیانی


و امّا بعدُ

اول :  ألحَمدُ لِلَّهِ ألَّذی هَدانا لِ این ملت باحال

دوم : ایران فقط تهران نیست

سوم : انصافا کدوم نظام رو سراغ دارید که یه عده موریانه در حد ملکه رو تو پست های حساس و حیاتی مملکت راه بدن!؟دموکراسی یعنی چی دیگه!؟

چهارم : بعضی ها هم نیامده شروع به غلط خوردن کردند؛

*از آن نرینه ای که با حماقت و بی شرمی ملت غیر تهرانی را منسوب به عقب ماندگی سیاسی و توسعه نیافتگی می کند بگیر 

*تا آن تازه نماینده جوگیر که جدیدترین نتایج منورالفکری اش در زمینه حجاب را قی کرد (آبجی بذار جوهر رای ملت خشک بشه ، بعد بیا عرض اندام کن)

*البته بنت هاشمی هم در آخرین یافته ها و اکتشافات خود نفوذی ها را افراد افراطی و حزب اللهی میداند و البته منافق و اختلاس گر هم ... .

ما شاء الله از هر کار دستی حاج آقا خاطره یه هنر می باره😂

عجب ادم خلاف کار و بی شعوری بودیم نمی دونستیم 😆

--------------------------

Location : غروب انتخابات مرقد امام(البته بهتره بگیم کاخ امام)

Date: 1394/12/07

Today : 1394/12/10

________________________



حرف اول

شب جُمعه ست 

نثار دل مرحوم خُودم ،

می روم از سر بازارچه خُرما بخرم ...

#مجتبی_سپید

* حرف دوم

پیامبر اکرم (ص):

ارواح مومنان هر شب جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه ها ومنزل های خودمی آیند وبا آواز حزین وگریه فریاد می زنندکه ای اهل من بر من مهربانی کنید .

* حرف سوم

یک استادی داشتیم می گفت :

صبح ها که دکمه های لباسم را می بندم ، به این فکر می کنم که چه کسی آنها را باز خواهد کرد!؟

خودم یا مرده شور!؟

دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی و پست است ...

* حرف چهارم

درب غسال خانه شاید تنها بابی باشد که برای #شهید باز نشود !

* حرف پنجم

فکر کردن به مرگ خیلی خوبه ، آدمو می شونه سرجاش ، چقدر خوبه که اعلامیه ترحیم ت رو بزنی سینه دیوار اتاقت ...

یخورده هم واسه خودت گریه کنی .

به یاد اونایی که دستشون از دنیا کوتاهه ،

به یاد اونایی که حتی یک فاتحه نصف و نیمه زندگی اونورشون رو زیر و رو می کنه ،

به یاد بد وارث ها ،

به یاد فراموش شده ها ،

به یاد مادر ها ،

به یاد مادر خانم های گلی که منتظر دومادشون نموندند ...

فراموش کنیم ، فراموش می شیم .


خلاص

-گقت : دختر مذهبی « با دز بالا » که برای گرون بودن کرایه ، اینقد با راننده چک و چونه نمی زنه
-گفتم : چرا خب ، طرف داره زور میگه و پول زور میگیره ، من زور تو کتم نمی ره ...
-گفت : آره خب درست می گی ، آدم نباید جلوی حرف زور سکوت کنه ...
ولی باید اهم و مهم کنه ...
-گفتم : یعنی چی ؟!
-گفت : یعنی اینکه تو حرف زور رو بر نتابی ، مهم هست ؛ ولی اینکه بخاطرش با نامحرم گلاویز نشی و جر و بحث نکنی و یحتمل احترامت رعایت نشه خیلی مهم تره ...
-گفتم : خب ... خب ...
-گفت : تازشم ؛ انصافا دویست تومن یا سیصد یا آخرش پونصد تومن چیزی هست که ارزش ـش رو داشته باشه ...؟!
-گفتم : خب ... خب یعنی من هیچی نگم و برم ؟!
-گفت : نه دیگه ی چیز بگو که گوشی بیاد دستش ... بسپارش به خدا ، بعدش یا علی
-گفتم : چی بگم والله ...

- جوان : آقا حرم ... ؟!
- راننده : بفرمایید ...
جوان کنار خانم مسافر دیگر نشست
- جوان : آقای راننده ممنون میشم اگر مسافر آقا سوار نکنید ، من حساب می کنم .
- راننده : چشم خواهر
- جوان : ممنونم ، من قدری جلوتر پیاده میشم ، بفرمایید کرایه تون ...
- راننده : خواهش می کنم ، این هم باق ـش ...
- جوان : عه! قرار شد دو نفر حساب کنید دیگه ...
- راننده : خدا نسل شما رو زیاد کنه ، مهمون من ... التماس دعا!


بارها شد از خانه زدم بیرون ، موبایلم فراموش می شد بر می گشتم ، برمی داشتمش ...
ای کاش همین قدرک هم ...

بارها شد وقتی قرار مهمانی بود ، از روز قبل به آب و تاب می افتادم
ای کاش همین قدرک هم ...
بارها شد برای دیدن مسابقه فوتبال از ساعت ها قبل پای تلویزیون به انتظار می نشستم
ای کاش همین قدرک هم ...
بارها شد برای دیر برگشتن برادرم به خانه اذیت می شدم
ای کاش همین قدرک هم ...
بارها شد وقتی نت خانه ام قطع می شد ، انگار کسی جلوی نفسم را گرفته بود
ای کاش همین قدرک هم ...
بارها شد برای گرفتن شندرغاز یارانه ، پاشنه ی عابر بانک ها از من در امان نبودند
ای کاش همین قدرک هم ...
بارها شد به خاطر ندیدن " ستایش ها " شبم بر من زهر مار می شد
ای کاش همین قدرک هم ...
بارها شد هفته ها منتظر بودیم کی جمعه می شود ، تا مختار دوباره بیاید
ای کاش همین قدرک هم ...
بار ها شد منتظر ماندیم تا سری های جدید دکتر سلام بیاید و اگر نمی امد ...
ای کاش همین قدرک هم ...
بارها شد جمعه ها را به انتظار نشستیم ، برای خواب های تا دم ظهر ـش ...
ای کاش همین قدرک هم ...
بارها شد که از زبانم این در آمد « انتظار پدر آدم رو در میاره »
ولی انتظار برای شما چنین کاری برایم نمی کند ...
بارها بار ، بارها شـد ...
ای کاش به همین قدرک هم به تو محتاج بودیم ... که اگر بودیم دنیا جهان آباد می شد ...
آقا من که با شما تعارف ندارم که ؟! دارم؟!
ما یاران نانی تو هستیم ، تا زمانی که این شکم پر باشد هستیم ، همین که خالی شد ، واویلا
یاران نانی می خواهی؟!
با خودم فکر می کنم اگر بیایی نان ما آجر می شود ، باید کارم را رها کنم ، باید آن درسم در فلان دانشگاه را رها کنم ، باید از آن خانه مجلل دل بکنم ، باید هر چه کاشتم را رها کنم ، ...
خب مگر سرم درد می کند بگویم : " اللهم عجل لولیک الفرج "
آقا جمعه تنها روز خوش هفته ماست ...
ما با نام شما زندگی می کنیم ، نه به کام شما ، ما با نمک شما زنده ایم ولی نمک دان ها ...
اگر خروس خانه مان گم شود ، بیشتر به جزع و ... بماند آقا بماند ... حکایت ما حکایت گاویست که از قضا پیشانی ـش مهر سفیدی خورده ـست .
سهم ما از انتظار برای شما همین انتظار برای نیمه شعبان است ، عده ای برای آزادی های غیر یواشکی ، عده ای برای خوش گذرانی ، عده ای برای ابراز مثلا تَوَلّی ... مَرحبا به این هَمه صبر ! مرحبا !
کاری کن ! کاری کن نه سیخ بسوزد ، نه کباب !
به خاطر من نه ! به خاطر همسایه بغلی مان بیا ... او که تمام زندگی ـش رنگ و بوی تو دارد !
به خاطر من نه ! به خاطر خوبان عالم بیا ! که دیدن شان داغ بی انتظاری را بر دل می نشاند !
به خاطر من نه ! به خاطر کربلا و کاظمین و نجف و سامراء بیا !
از من نپرس چرا؟! تو را به خاطر ناله پشت در نیم سوخته بیا !
بیا ! بیا! بیا! )":