In عَطش

گاهی اُوقات هَم هست که ، گوشه ای از خانه ات گیر می کُنی . . . !

In عَطش

گاهی اُوقات هَم هست که ، گوشه ای از خانه ات گیر می کُنی . . . !

۱۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

همسرم!
خَلاف تفکّر خیلی ها
من جامعه خانواده را برای کار فرهنگی بر می گزینم ،
تا خانه ـَم آباد شود ؛
آنها نمی دانند ، که اگر خانه ها آباد شود ، جامعه آباد می شود !
آنها خانه داری را کنج نشینی معنا می کنند ...
اما مَن در خانه در اوجَم !


سُکوت کردی ، عُبور کُن ؛                                                     
وُقوف ، سُکوت ـَت می شِکَنَد ... !

سَرِمان گَرم بازی ـست ...
ولی هَمین که هَستید خاطِرمان جَمع ـَست ... بانو
!

یا فاطِمةُ اِشفَعی لَنا فِی الجَنَّة
+
کودَک هَمین کِه مادَرَش دَر خانه باشَد ،
خاطِرَش جَمع ـَست ... می رَوَد پِی بازی ...



- پسر بچه : دیدی وضو گرفتن بلد نیستی!؟
- دختر بچه : بلدم ، شما نامحرمی ، نمی تونم پیش شما وضو بگیرم ...
- ...



خُدا!
بِشنُو ،
نَفَسُ المَغمُوم را ... !

« کُنْ فیهِمْ وَ لا تَکُنْ مَعَهُمْ * »

در اعتکاف یادت می دهند ،
چگونه باید با مردم بود ولی با آنها نبود ... !

 
  امام صادق علیه السلام *

نمی دانم!                                        
بِمیرَم تا تُو بیایی ، یا بِمانَم تا تُو را بِبینَم ... !
    آخر گویند : دَلیل نَیامَدنت وُجود تارِ مَن ـست ...
                                               حیف! حیف!
   که ماندنم اُنس عَجیبی گِرفتَه ـَست با گُناه !):


مَن بودَم و خواهر و همسر محترم ـِش
مسیر داخل شهر تهران بود
سواری گرفتیم
نشستیم پشت ماشین
گوش ـت روز بد نشنود
صدایی می آمد که حرمتش دوگانه بود
یک حالت رقصیدندنی
دوم خواننده خانم تشریف داشتن
بین سماع و استماع گیر کردیم
لامصب از بس زیبا می خواند
من به خواهر و خواهر به همسر و داماد به من نگاه می کرد
من منتظر داماد و داماد منتظر بنده برای تذکر
تعارف زد
دل رو زدم به دریا گفتم :
جناب ببخشید
حاج خانم خوشمون نمیاد
یکی دارید که حاج آقا بخوونه
راننده آذری زبان که هویت مارا از یقه هامان تشخیص داده بود
دوزاریش افتاد
و با خنده سکوت را بر اتاق ماشین حکمفرما کرد ... !
به همین سادگی

- تاکسی ! تاکسی! نیروگاه!؟
- بیا بالا
یک حاج آقا سمت شاگرد نشسته بود و راننده
من هم پشت سر راننده چسبیده به در
کمی جلوتر حاج آقا پیاده شد ...
احساس آزادی داشت بر راننده مستولی می شد که ...
و البته شد
و صدای نی نای نای بلند شد ...
منم فرصت ندادم و با خنده
- گفتم : داداش مانُم حاج آقاییم!:دی
- عه داداش شرمنده متوجه نشدم ...
- خواهش می کنم دادا اشکالی نداره
سکوت مجددا حکم فرما شد!:دی
منطق است دیگر ...
به همین سادگی

اردوی جهادی - محرم پارسال - کرمان - دقیقا منطقه مرزی کرمان (زهکلوت) و سیستان (دلگان)
تو خونه میزبان بودیم
خونه ها همه کپر و از ساقه های خرما درست شده بود
ی چیزی که اونجا زیاد بود مگس بود
عمق دید آدم تار می شد!:دی
یکی از شبا وقتی برای استراحت و خواب آماده می شدیم
خمیازه ای کشیدیم
ناگهان یک مگس تپل رفت تو دهنمون s23.gif
دقیقا تو حلقم گیر کرده بود
هر چی هم سرفه می کردیم که بیاد بیرون ، جا خوش کرده بود و فرو می رفت
دیگه نا امید شدیم
تا اینکه ویز ویز مگس خانم رو تو روده ها و معده حس می کردیم
ی چیزی مثل ویبره s23.gif
هیچی گذشت تا وقتای سحر بود
از کپر زدیم بیرون و تمام محتویات رو s3.gif

...

هم چنان تار های بی نیازی بر روح و جان ما تنیده ـست ؛
تو را به جان نیازمندان بیا ... !

آ

مَن أهلیِ شُما هَستَم،
شَب را اَگر جایِ خوابی نَیابَم؛
سَر و کَلِّه ـَم پِیدا می شَوَد!
بِه خانه بَر می گَردَم .
اگر بِپَذیری این را ... !

حَنایَم پِیش شُما رَنگی نَدارَد ،
دُروغی بـَرای گُـفتَن نَـدارم !
نِویسَندِه اِحساسِ نیاز بِه شُما نِمی کُنَد ... !
چَند صَباحی ـست : زبان برای « اللهم عجل لولیک الفرج » نمی چرخد ...
بی نیاز که باشَم ، دیگَر دُعا نیست ،
بادِ هَوا ـست،تَمَسخُر ـَست ... !


                                 دلی که نشکند ،
                     دِل نیست ؛ سنگ ـَست  !
دلی که پیاپی طعم شکستن را می چِشد ،
                  دل نیست ؛ چینی ـست ... !
                                دلی دیگَر برگُزین .