In عَطش

گاهی اُوقات هَم هست که ، گوشه ای از خانه ات گیر می کُنی . . . !

In عَطش

گاهی اُوقات هَم هست که ، گوشه ای از خانه ات گیر می کُنی . . . !

۲۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

شده ام چونان گرگی که
به هنگام سیری زوزه های مَنیَّت ـَش گوش ها را خراشیده
و به هنگام گرسنگی ، جیک جیک معصومانه اش بی طمع نمی باشد ...


مرا ببخش که شُدی گزینه ی آخر من . . . ! 



...

دَر مِیان بِیابان قَرارـَش دَادند،
حَیاط ـَش را وَسیع ساختَند،
هَوایـَش را سَرد و
سکوت ـَش را مضاعف کردند ؛
تا هَر کَس کِه بِدان جا وارِد شُد،بیش از پیش احساس یَتیمی کُـند!
غُربَت واقعی را بِچشَد و از غیر ، منقطع ...
وَ دَر نَهایَت نِظاره گرِ تَرکِشِ بُغضَ ـَش باشَـد ... !
هان!
جَمکران را می گـویَم ؛

آه!
زمین های اطرافش چه احساس سبکی دارند ... !



در ابتدا :

                                                              

و امّا بَعدُ :

آنانی که موافقَند با مذاکرات ایران و آمریکا ، آن هم به این طرز فجیع و ذلت بار!

و با دمشان گردو می شکنند و احیانا دَرشان عروسی برپاست ؛
لطف بفرمایند :

در نماز یومیّه شان این آیه را نخوانند : « ... إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ... »
چون روزی ده بار خدا را مسخره می کنند ... !

«... انَّ الله لایُحِبُّ المُستَهزِئین ...»


آرزو بر مَنِ جَوان عاصی عِیب نیست!

دِلم حُسن خِتام می خواهَد

مثل شهدای بالاسر


از بَس آمَدن و نَیامَدنت را ،
تَعقیب کَرده ام؛
هیپنوتیزم شُده ام!
تُوفیقی است بس اجباری . . .
برای مدتی خوب است.
بعدِ آن
آ . . . !

اِی کـاش حَـریمِ حَـرَمَت بِـه پَـهنایِ اِیـران بـود ؛
آنگاه بِه جایِ اِیران
هَمِه جایِ حَرَمَت سَرای مَن بود . . . !


گفت : قم نه!
گفتم : قم بله!
گفت : تو وابسته ای ، وابستگی چیز خوبی نیست ...
گفتم : یا فاطِمةُ اِشفَعی لَنا فِی الجَنَّة
گفت : هان؟!
گفتم : مگر می شود از آرامگاه ـَـت برخیزی بروی . . .!
گفت : سه نقطه
گفت : مَنْ زَارَ قَبْرَ عَمَّتِی بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّةُ


این شد که مادندنی شدیم(:


دَر مَسیر عِشق بازی تا کربلا
دیگر دل نوشته به کارَت نِمی آیَد،یَعنی حَقِّ مَطلب را اَدا نِمی کُند!
بایَد پایین نِوشتِه هایَت بِنِوِیسی ...

#دل-دیده . . . !


 * تصویر : انتهای مسیر پیاده روی

اسمت را گذاشتی نوکر !، محب !،عاشق !؟

اَگَر می خواهی اَز این نامگُذاریَت کاسه شَرم وُجودَت لَبریز شود؛

یک اربَعین را تا کَربلا قَدم بِزن ،

با خُود می گویی : این کُجا و آن کُجا . . .


#دل-دیده

گاهی اوقات باید ،
طَلب کار شَوی
گاهی اُوقات بایَد هَمین جا بایَستی!
و سَرت را آویزان . . .
گاهی اوقات بایَد ناز کُـنی!
و سَلام بدهی ،
بروی . . . !


من : زائر پشت دُمِ دَری

و السَّلام

اگر هَمسرَت را با بصیرت انتخاب کُنی،
آن وَقت
ازدواج می شود ، یک فُرصت بُزرگ
به پهنای عُمرَت؛
فُرصتی برای جُبران بَندگی ،
آدم شُدن . . . !



           بی تـُو
           گیرِ
 گوشه ها مـی شوَم . . . !

جان تـُو


  خُودَت نه ،

بَلکه
  بوی آمدنت که آمد ؛
     آدَمیت ــَم آمَـد . . . !

جانِ مَن آ

هَمه ی فِتنه ها اَز آنجا شُروع شـُد که،
همه مو می دیدند ،
و مَـن پیچـِش مو ... !

+

فَهم دَرد می آورد!
آری!
فَهمیدم تـُو را،
حالا
پایِ لَرزِش نشَستم . . .!