- ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۲۵
- ۳ نظر
لارک نوشت
خُـداحافـظ مُسـافِر !
مــَن رَفـتَم دَر میانِ هَمین آدَم هایی کِه مـــَرا نِمی فَهمَند؛
پَــروازِ مــَن،دَر اُوج اَز میان هَمین آدم هـا ،
مُــیَسَّر اَست . نقطه :) 1
1.نمونه بارز شوق اشک و سه نقطه !
*.اَلصَّبرُ ثَلاثَةٌ : صَبرٌ عِندَ المُصیبَةِ ، وَ صَبرٌ عَلَى الطّاعَةِ وَ صَبرٌ عَنِ المَعصیَةِ
*سوخته
نِگاه کن
اَهل لُغت دَر تعیین و تشخیص مِصداق وَطن دَر هَیاهو وَ رفت و آمدند.
کِه آنجا کجاست که اَگر باشی یا نباشی ، دَردی مُبتلا می شوی بی درمان ، به نام بُغض غُربت . . .
من هم نمی دانم آنجا کجاست!؟
اما فقط این را می دانم که
وطن من خیلی کوچک است
وَطَن من به وسعت إنَّمَا أَلمُؤمِنُونَ إخوَة می باشد. . .!
ســلام
بـر عـزیزان ملــت ایـران ،آرمـیتا و عـلیرضا !
امـیدوارم کـه حـالتان خـوب بـاشد،
الــبته مـی شود حـدس زد ،کـه نباشـد؛
هـم شـما و هـم مـادران شـما . . .
راستــش ایـن روز هـا کـه مـعنا و مـفهوم ذلـت بی نقص بـرایم هـویدا مـی شود،
همیـشه یـاد شـماست کـه در مقـابل دیـده گـان ذهنـم نـمایان مـی شـود.
چه بگویم!!!
شرمـندگی از شـما ، کـفاره گـناهان ایـن روزهـای مـاست.
ایـن روزهـا مـن انـگشت بـه دهـان مـی انـدیشم،
الـان دقیـقا جـای پـدرتان و رفقای هم کیش ـشــان کجـای ایـن نـظام اســت؟!
انـگار نـه انـگار شهیدی دادیم. . . !
شـک دارم ،
اگـر پـدرتان امـروز یـا فـردا تـرور مـی شـدند؛
بـاز هـم نـامشـان شـهید مـی بود!
شـک دارم . . . !
خـواستـم بـگویم،
بـعضی هـا هـم هـستن کـه
وقـتی گـرسنه مـی شــوند،
سـر کــیسه عـزت را شـل مـی کنند!
و صــرفا جـهت ابـراز حسـن نـیت،
نیـروگاه فـردو را بـه خـواب زمستـانی مـی بـرند،
آب سنـگین اراک را سبـک می کنند،
نطـنز را نصـف جان می کنـند،
خـلاصه تا آنــجا کـه دارنـد حسـن نـیت خـرج مـی کنند.
نتــیجه ایـنکه 60 درصـد فـعالیت هـای هـمان جـایی کـه پـدرانتان در آنـجا کـار مـی کـردند؛ را تعطیــل مـی کننـد.
تـازه امـضای پـروتکل الـحاقی در دسـت اقـدام اسـت.
و اینـجا ایـن ضـرب المثـلبا کمی تصرف چـه خـوب مـی چسبــد:
"کـه از کـیسه خـلیفه کـه نـه . . . بـلکه شـهید مـی بـخشند"
بـر اینـم که ،
شایـد شهـادت پـدرتان یـک رویـا بـود،
آخـر مـگر مـی شود بـه سمـت کـسی سـر تـعظیم نشــاند،
که به قول معروف " خون جوانان «پدران»ما می چکد از چنگ تو "
وَالله کــه نـه . . .
حتمــا فـراموش کـردند!
بی جـهت نـبود ، کـه بـودند بـعضی هـا
تمــثال شـهدای حق مسلم ما را در نشسـت هـا بـا خـود سینـه سپـرانه سـپر مـی کــردند؛
تـا یـادشان نـرود از کـدام کـوی و بـرزن آمـدند.
نـمی دانم گـلیم بـعضی هـا بـزرگ شـده یـا پـاهاشان دراز . . .!
کـه ایـن روز هـا 13 آبـان را هـم تحـریم مـی کنـند . . .
همـو کـه کـلامش زیـباست :|
دیـگر ســـرخی صورتمـان کـه با سیلی مقاومت کرده بود
رو به سفیدی است!
سرخی خون پدرانتان هم . . .!
حالا
شکم ها پر . . .
ساز کیف ها هم کوک . . .
و البته شکم که پر باشد و کیف ها کوک ، بازار توهین به مقدسات هم داغِ داغ می شود
و البته تَر نوه و یار غار هم نمی شناسد.
. . .
درد دل زیاد است،سرتان را درد نیاورم،باز هم شرمنده
ســلام مـارا بـه شـهدای همیشــه در خـواطر زنـده بـرسانید.
اما شــما یـادگاران هستـه ای و همسـران شهـدا !
خیـالتان تخـت ، مـلالی نـباشد شـما را . . .
مـا همـان جـوانانی هستیـــــم ،
کـه ادعــــــا داریم :
می خواهیـم کـلام روح الله را جـامه علـم بـپوشانیم.
پـیر خـمین فرمودند :
* مـا آمـریکا را زیـر پـا مـی گـذاریم.
* مـا تـا آخـرین نفـس در مـقابل آمریــکا ایســتاده ایم
جامه ی عمل را 13 آبان و در تمامی میادین بزرگ شهرها و روستاها با صدای می پوشانیم.
والسلام علیکم
العبد باصفا
سـاعَت دو بامـداد است،
و فَـردا مُـوعد آخـر؛
چَـندین بـار جــاده بِنویـسم یـا نَـنویسمِ بـرایِ تـو را
رَفتـم و آمـدم؛
و هَـر بـار بـه دلیـل واحـد مُنـصرف شـدم!
بُــغض!
ولی سـرانـجام ایـن قلـم حَرّاف لَـب به سـخن گشـود . . .
اصلا بـَرای تـو دستـم بـه قَـلم نـمی رود تا نوشتـه ای بـشود از جـنس دِل؛
آخـَر هـمیشه یِ زَمـان بـُغض ثـمره ی انـدیشیدن بـه تـوست،
هـمان کـه بَـر دَستـان لَـرزه مـی افـــکند،
و نِـگـارش را دُشـوار،
دَریـای عظِمت ـَت بِمــاند . . .
چرا کـه کتاب فَضـل تو را آب بـَحر کـافی نیست
تـــا سـر انــــگشت تـَر کـنـم و صَفـحه بـشمارم
امّـا اُقـیانوس غـربتت را چـه کُنـم؟!
کـه هَـر کـه بـه آن رسـد را،
در خـود غـرق و محو کند!
مـظـلـومـیت دیروز و فردایِ امـروز * هم بـماند. . .
کـه مـَثلا دسـتانت را
مـُقابـل دیـده گـان مـادَرم
بـَسـتند،
یـا ایـنکه جـواب سـلامت هــَم،
مُبـــاح دانستند!
تـُو را بـی نـماز خـوانـدنـد و لَعـن تـو را واجـب!
دیـگر بمـاند کـَربلا،
کـه دُشـمن بـا کـینه ای شـترگانه،
بـه جـامانده از تــو،
مـی زد و می کشـت!
ایـن هـا بمـاند. . .
مـَن مـانـده ام
کـه مَـگر درک روز و روشــنایی اش ، چینــش صغـری کـبری مـی خواهد؟!
بـَرای اینـکه بـفهمی روز بـودن را،
کـافیســت رو بـه آسمـان کنـی.
و تُـو روزی . . .
و بــَـرای فـهم تمــام غُربت تو ،
همیـــن بـس که،
چـه بسیـارنـد انسـان هـای سـَر بـه زیـر؛
سـر بـه زیـری بـا صـدای بخ بخ یا علی!
اصـــلا تـو بـگو!
جانِ تینار
ایـن بغـض نـدارد . . . !؟
اصـلا جنـس نـوشته هـایی کـه بـرای تـو قـلم مـی خـورند بـغضی ـست ؛ نـه دلــی *
بـغض نـوشته ، نـه دلــنوشتـه . . . !
* عید غدیر
حِیــف
تُـو را دارمُ ، غِیـر تـو را گـِدایــَـم . . . !
* ما را به همجواری ات
رَحمی کن . . .!
یا فاطِــمَةُ المــَعصُومِةِ إِشــفَعی لَنـا فِی الجَنّــَة
آخرین بودی
راه عـابـران کـوچـه هـای عـرض تسـلیت بـه
خـانه تـو خـتم میـشد . . .
آخـَر
آخریـن بازمـانـده بـودی
دو سـال بیـشتر نـداشتـی،
کـه هـر آنـچه را کـه عمـه سـادات دیـد
را از دیـده گـذرانـدی،
مثـلا ایـنکه : سـری بـه نیـزه بلـند اسـت در بـرابـر زینـب . . . خـدا کنـد
. . .
چـه کشیـدی . . . !؟
حتمـا ایـن نالـه را هـم شنیـدی
مادری
کـنار قـتله گـه زمـزمه مـی کـرد
غریـب مـادر حـُسـیـن
. . .
خدا می داند ،
چـه کشیـدی . . . !؟
گذشـت و گذشـت و گذشـت
. . .
آنـگاه کـه غـم هـا در دل داشـتی؛بـاب علـوم را شکـافـتی! . . .
. . . . . . . . . . . . . .
پ ن پ : یه آرزو مونده تو سینـــه ، اللّهمَّ اُرزُقنا مَدیـــنه
مُـدّت
هـا بـود کـه ،
دَسـت و ❤بـازی نَـکرده بـودم ؛
بـه کُـمـک ایـن دَسـت ،
حـالا کَـمی ایـن❤ آرام
گــرفت . . . !
شـــ(:ـــکــر
اینـجا صَحنِ آزادی ـست
آزادی نـه ، آزادی
صَحـن پـَرواز ، صـَحن رَهـایی
اینجـا پاتُـوق پَرَندِگـان دَر قَفَـس اسـت
هَمـه دَر قَفَـس مـی آینـد
وَ اَغـلَب غُراب و البـتَّه سیاه
بیـرون قَفـَس ، آبُ و دانه و گَندُم فَراهـَم است
وَ کبوتران خِیـر مَقـدَم گـویان ، فَرشِ قِرمِز پَهن می کُنَند
اَسبـابِ جُملِـگی فَراهَـم اند ، تا زندانیان آزادی را ببینَنـد
هَمـه چیز . . .
حَتـی کَبـوتران هـَم بَـرای رَهـایی بـال بـه دعـا زِمـزِمه می کُنـند
زَمینـه رَهـایـی کِـه ایـن گونـه فَراهَـم بـاشـد
چـِرا پَـرنده هـا خـُود را فَـراری نـَدهند
قَریـب بـه اتِّـفاق از زَمـین کَنـده و در شـُـوق پَروازی دُوباره
آری . . . ، آنان که
کـَلاغ آمَـدند ، کَـبوتر رفتـند
سیـاه آمـَدند ، سِفـید رفتـند
): آمَـدند ، (: رفـَتند
امـا همـه شـان قَفَـس را رَهـا نـمی کـُنند
از صـَحن کـه خـارج شـُدند ، بـاز بـه خـانه بـر مـی گـَردند
بـاز روزشان نُو و روزیِشـان هـَم . . .
تـا کـِی بـاز گـُذرها اُفـتَد بـه صَحـنِ آزادی . . . !
___________
پَ نَ : هـَر جـایِ حـرَمَت کـه فـُرود آیـَم ، بـرایـَم راهِ ضَـریحـَت از صَحـنِ آزادی مـی گـذرد .(:
* امروز فهمید : شاید سر این که صحن آزادیت در گلویم گیر کرده است این باشد که از پایین پا وارد بهشت می شوم.
* لیست سایر بزرگانی که صحن آزادی گلوگیر شان شده (:
* سحـر گـاه چـهارشنبه ، 12/06/1392
* صحن آزادی ، حَرم حَضرت علیِّ بنَ موسَی الرِّضا علیه الَّسَلام
اگر به من است،
مَنِ من ، هیچ گاه مهیّایِ ملاقات با عِزرائیل نبوده است.
گَر مَرا اختیاری بود؛
عزرائیل می بایست لِلِقاءِ من سماق ها بمکد . . . !
امّا . . .
امّا هرگاه یاد منــَ ـم با شُما بود،
دقیقا همان زمان هایی که شبنم شب های دلداگی بر گونه ها می نشست،
آماده ترین لحظه ها را برای کوچ سپری می کردم .
مثل همان هایی که میان دو انگشت را دیده اند... !
یاد شماست که ما را به #شهادت سوق می دهد . . .
___________
پَ نَ :شهادت درِّ گرانی است که گدایی کفایت نمی کند.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطمةَ و اَبیها و بَعلِِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُک
امشب . . .
اینجا خبری نیستــ
همه خَبر ها آنجاستــ
آنجا جمع خوبان گِرد هم انـد
حتی بزرگ اینجا هم به مقصد آنجا عزم سفر کرده
همه جا خلوت است ،
غیر آنجا که ، جلوَت است. . . !
آری برای دیدن خبر ها باید بصیر بود؛
از جنس شامِّه !
باید که شامِّه ات بصیر باشد
در آن وقت زحمت نمی خواهد ؛
سحرگاهان اگر بویــ سیبـ بر مشام دلت نشست،
زان پس به دنبال خبــر ها باش .
به دنبال حضرت مـ❤ـادر
شنیدن ناله ی مادر گوش بصیر می خواهد تا گوش جانت را تیز کند،
مادر را دیدی ، از او بپرسـ ؛
مشروح خبر ها پیش اوست . . .!
شب های جمعه هیج جا خبری نیست . . .
طرح از دوست عزیزم : محمد صادق مشهدی کریمی
_________
پاورقی :
چــه چیـز بـا ارزش تـر از ایـن کـه در مـیان کـالا هـای رنگـارنـگ دنـیا،دلـتنگ آن مـیشوم کـه رنـگ خـدا دارد؛ دلتنـگ شـب هـای جمـعه حـرمت . . .
* یادداشت های شب جمعه ای در حرم بانو