- ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۵۳
- ۵ نظر
...
دَر مِیان بِیابان قَرارـَش دَادند،
حَیاط ـَش را وَسیع ساختَند،
هَوایـَش را سَرد و
سکوت ـَش را مضاعف کردند ؛
تا هَر کَس کِه بِدان جا وارِد شُد،بیش از پیش احساس یَتیمی کُـند!
غُربَت واقعی را بِچشَد و از غیر ، منقطع ...
وَ دَر نَهایَت نِظاره گرِ تَرکِشِ بُغضَ ـَش باشَـد ... !
هان!
جَمکران را می گـویَم ؛
آه!
زمین های اطرافش چه احساس سبکی دارند ... !
در ابتدا :
و امّا بَعدُ :
آنانی که موافقَند با مذاکرات ایران و آمریکا ، آن هم به این طرز فجیع و ذلت بار!
و با دمشان گردو می شکنند و احیانا دَرشان عروسی برپاست ؛
لطف بفرمایند :
در نماز یومیّه شان این آیه را نخوانند : « ... إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ... »
چون روزی ده بار خدا را مسخره می کنند ... !
«... انَّ الله لایُحِبُّ المُستَهزِئین ...»
از بَس آمَدن و نَیامَدنت را ،
تَعقیب کَرده ام؛
هیپنوتیزم شُده ام!
تُوفیقی است بس اجباری . . .
برای مدتی خوب است.
بعدِ آن
آ . . . !
دَر مَسیر عِشق بازی تا کربلا
دیگر دل نوشته به کارَت نِمی آیَد،یَعنی حَقِّ مَطلب را اَدا نِمی کُند!
بایَد پایین نِوشتِه هایَت بِنِوِیسی ...
#دل-دیده . . . !
*
تصویر : انتهای مسیر پیاده روی