- ۰۳ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۰۵
- ۰ نظر
عده ای اندک در این سیل مردگان متحرک ناخواسته مبتلا به تفویض اند،بر این گمانند که خود بخواهند می روند و خود نخواهند نمی روند،می شوند یا نمی شوند،می زی اند یا نمی زی اند و البته کربلایی می شوند یا نمی شوند...و شاید تو هم..
کسی که روزی یک پاکت سیگار می کشیده و می خواهد یکدفعه در یک هفته سیگار نکشد بر این بیشتر سخت می گذرد یا کسی که سیگاری نیست؟
مرحوم حجةالاسلام فلسفی میفرمود:
در قبل از انقلاب در یکی از شهرستانهایی که شیعه و سنّی در کنار یکدیگر زندگی میکردند سخنرانی داشتم.
دیدم در آن شهرستان فحشا و منکرات زیاد است و این بر اثر نبودن مجالس موعظه و امر به معروف و نهی از منکر است. یک روز که علمای اهل سنّت به دیدنم آمده بودند، آنان را مورد عتاب قرار دادم که چرا شما علمای عامّه، امر به معروف نمیکنید و مجالس موعظه ندارید؟
پس از پایان سخنانم یکی از علمای سنّی برخاست و اجازه خواست که پاسخ مرا بدهد. به او اجازه دادم. آن عالم سنّی گفت «آقای فلسفی»! خدا سایهی امام حسین علیهالسلام را از سر شما علمای شیعه کم نکند، چون ما حسین علیهالسلام نداریم و مجلس روضه نداریم.
امام حسین علیهالسلام یک محبوبیتی به شما علمای شیعه داده است که تا نام او را میبرید و صحبت روضهی امام حسین ع میشود، همه اقشار گرد شما جمع میشوند و شما در زیر سایهی خیمه عزای حسینی هم به مردم اخلاق میآموزید، هم معارف را بیان میکنید و هم تبیین احکام میکنید و شیعیان به برکت عزای امام حسین ع تربیت میشوند و این رمز موفقیّت روحانیت شیعه است، مرحوم فلسفی میفرمودند: من برخاستم و او را بوسیدم و به او گفتم؛ خوب فهمیدی، رمز محبوبیت و موفقیّت شیعه، امام حسین ع است.
درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند.
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود.
درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجو کنم.
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست.
آن که فهمید:
آقا سوسوله را آوردند.
شنیدم توی محل شهید آوردن. عادی بود. عادتمون شده، هزارتا هزارتا بیارن و ببرن. ککمونم نمی گزه. انگار نه انگار.
ولی این یکی با بقیه فرق داشت. نه یک کم، که خیلی.
از اسمش بگیر برو تا ...